جدول جو
جدول جو

معنی زخم دار - جستجوی لغت در جدول جو

زخم دار
زخمی، مجروح، کسی که زخم و جراحتی در بدن دارد
تصویری از زخم دار
تصویر زخم دار
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زخمدار
تصویر زخمدار
مجروح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خم دار
تصویر خم دار
دارای پیچ و خم، تاب دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وام دار
تصویر وام دار
مدیون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زخم گاه
تصویر زخم گاه
محل جراحت، محل ضربت. یا زخم گاه باد محل وزش باد جهت ریاح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زره دار
تصویر زره دار
دارای زره زره پوش کشتی زره دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جام دار
تصویر جام دار
ساقی، پیاله دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرم دار
تصویر جرم دار
گناهکار مجرم
فرهنگ لغت هوشیار
صاحب تخت پادشاه، کسی که شغل او نگاهداری تخت روان باشد، جامه خواب که بالای تخت گسترند، جامه سفید و سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فام دار
تصویر فام دار
وام دار، قرض دار، مدیون، برای مثال فام داران تو باشند همه شهر درست / نیست گیتی تهی از فام ده و فام گذار (سوزنی - لغتنامه - فام دار)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زره دار
تصویر زره دار
دارای زره، زره پوش، زره پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکم دار
تصویر شکم دار
پرخور، ویژگی کسی که شکم بزرگ دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
دارای زنگ مثلاً ساعت زنگ دار، طنین دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیم دار
تصویر نیم دار
لباسی که مدتی بر تن کرده باشند، کارکرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخت دار
تصویر تخت دار
صاحب تخت، دارندۀ تخت، جامۀ خواب که بر روی تخت بگسترانند، رختخواب، کنایه از پادشاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زخم کاری
تصویر زخم کاری
زخم سهمناک، جراحت مهلک، جراحت بزرگ که بر عضو مهمی از بدن وارد آید و کشنده باشد
فرهنگ فارسی عمید
معاشرت کننده دوست رفیق: گرم دارانت ترا گوری کنند طعمه موران و مارانت کنند. (مثنوی) غصه دار اندوهگین: شب در آن حجره نشست آن گرم دار بر امید و عده آن یار غار... (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نام دار
تصویر نام دار
صاحب اسم ذواسم: (بدانیدکه نام دلیل است برنام دارونام دارازنام بی نیاز است. .)، دارای نام وشهرت مشهورمعروف: (باب پنجم درلطایف اشعارملوک کبار وسلاطین نامدار، {سروربزرگوار: اگر او نبودی چنین نامدار زلولو نکردی به پیشم نثار، پهلوان نامی: همه نامداران پرخاشجوی زخشکی بدریانهدندروی، نفیس مرغوب قیمتی (درصفت جامه گنج وغیره) : گه زمال طفل می زن لوتهای معتبر گه زسیم بیوه می خرجامه های نامدار. (عبدالرزاق اصفهانی بنقل راحه الصدور . 16 قزوینی. یادداشتها 192: 7)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم دار
تصویر نیم دار
کار کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخم آور
تصویر زخم آور
((زَ خْ. وَ))
مطرب، کسی که بر ساز زخمه می زند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وام دار
تصویر وام دار
بدهکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرم دار
تصویر گرم دار
غصه دار، اندهگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجم دار
تصویر حجم دار
Cumbersome
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
Ringing, Shrilly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
звенящий , пронзительно
دیکشنری فارسی به روسی
дзвінкий , різко
دیکشنری فارسی به اوکراینی
响亮的 , 刺耳地
دیکشنری فارسی به چینی